سرچشمه حوادث مشکوک اخیر در ایران کجاست؟
ایالات متحده استراتژی ژئوپلیتیکی ایران با عنوان «منطقه خاکستری» را بزرگترین چالش این کشور در سال ۲۰۱۸ دانسته و از این سال، میتوان گفت که رویهای متفاوت در قبال رویکرد ژئوپلیتیکی ایران در منطقه اتخاذ کرده است. در این میان، اسرائیل، بهعنوان یکی از دو همپیمان اصلی آمریکا، عینا به مقابله با استراتژی ایران بر […]
ایالات متحده استراتژی ژئوپلیتیکی ایران با عنوان «منطقه خاکستری» را بزرگترین چالش این کشور در سال ۲۰۱۸ دانسته و از این سال، میتوان گفت که رویهای متفاوت در قبال رویکرد ژئوپلیتیکی ایران در منطقه اتخاذ کرده است. در این میان، اسرائیل، بهعنوان یکی از دو همپیمان اصلی آمریکا، عینا به مقابله با استراتژی ایران بر مبنای ویژگیهای کلاسیک استراتژی منطقه خاکستری اقدام کرده که شیوه اجرای آن، مورد توجه اندیشمندان امنیتی آمریکا بهعنوان الگویی کارآمد برای مقابله با ایران از سوی ایالات متحده نیز در نظر گرفته شده است. علاوه بر همه شیوههای مبتنی بر این استراتژی، اخیرا در پالیسی پیپرهای برخی اندیشکدههای آمریکایی همچون موسسه واشنگتن تاکید ویژهای بر استفاده از «اقدامات پنهانی و قابلانکار در قالب عملیات خرابکارانه مخفیانه، تحمیل هزینههای مادی و حیثیتی و کشاندن تبعات نزاع به داخل ایران» به سیاستگذاران آمریکایی توصیه شده است؛ چرا که معتقدند «عملیات سری، علاوه بر منافع ماهوی آن، احتمال نگرانی مردم و متحدان آمریکا را از ورود ایالاتمتحده به جنگ مستقیم با ایران کاهش میدهد». این توصیهها ظاهرا در آمریکا گوش شنوا داشته و در کمتر از چند ماه، عملیاتی شده است.
مدار شرقی، فرزین زندی: چند صباحی است که شمار برخی حوادث در ایران به طرز قابلتوجهی رو به فزونی نهاده است. حوادثی که اغلب یا در درون مناطق حساس و نظامی یا در اطراف آنها در حال وقوع است و یا زیرساختهای حیاتی کشور را نشانه رفته. اگرچه شناسایی علل دقیق این حوادث، نیازمند مجال دیگری است اما ترند شدن عبارت «منطقه خاکستری» یا “Gray Zone”در پی حادثه مربوط به انفجار اخیر در یکی از بخشهای سایت هستهای نطنز یا آتشسوزی در نیروگاه برق زرگان اهواز، لزوم تبیین و آشنایی با این عبارت را مورد تاکید قرار میدهد.
«منطقه خاکستری» برخلاف نام آنکه تصوری از اشاره به یک فضای عینی را در ذهن شنونده تداعی میکند، نه تعریفی جغرافیایی بلکه یک «رویکرد» جنگی مبتنی بر مزایای ژئوپلیتیکی است. بهطور دقیقتر، منطقه خاکستری، «فضایی [مفهومی و انتزاعی] بین صلح و جنگ است که در شرایطی پدیدار میشود که بازیگران بهگونهای هدفمند اما مبهم، از چندین عنصر گوناگون قدرت [مانند عملیات خرابکاری مخفیانه، جنگ نیابتی، جنگ سایبری، فشار سیاسی- اقتصادی، حمایت از گروههای سیاسی در کشورهای خاص و…] برای دستیابی به اهداف سیاسی-امنیتی خود استفاده میکنند. کیفیت این کنشها بهگونهای است که [سطح تنش در آن] از آستانه معمول رقابتهای عادی فراتر میرود اما درعینحال، از رسیدن به مواجهه نظامی مستقیم و گسترده نیز خودداری میکند. یعنی رقابتی که فراتر از رقابت بین دو کشور است اما شدت تنش در آن، تا آستانه جنگ پیش میرود ولی به جنگ مستقیم منجر نمیشود.
در نگاهی کلانتر، در رویکردهایی از این جنس، «شکست» دشمن، هدف اصلی در نظر گرفته نمیشود بلکه آنچه در راس اهداف تعریف میشود، «به دست گرفتن کنترل قلمروی مورد نظر و پیشبرد منافع امنیتی» است. به زبان سادهتر میتوان گفت که منطقه خاکستری، عنوان یک استراتژی است که در آن با اتکا به مزایای جغرافیایی، هنگامی که یک منطقه جغرافیایی خاص، مورد توجه دو کشوری قرار میگیرد که منافع متضادی با یکدیگر دارند و برای یکدیگر، مزاحمت ژئوپلیتیکی ایجاد میکنند، کشور ضعیفتر که توان مقابله با کشور قدرتمندتر را ندارد به استراتژی منطقه خاکستری متوسل میشود.
بازگشت به بحث آغازین شاید بتواند مساله را روشنتر ;ند. نزاع بین ایران و ایالات متحده بهویژه پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، شرایطی را در منطقه خاورمیانه ایجاد کرد که این وضعیت، موجب نگرانی ایران از حمله آمریکا به این کشور، پس از سقوط عراق میشد. ایران که شرایط منطقهای (مشخصا اوضاع دو کشور همسایه خود یعنی افغانستان و عراق) را متزلزل میدید و هر لحظه امکان تجاوز آمریکا به خاک ایران را محتمل در نظر میگرفت، دست به ابتکاری زد تا براساس آن بتواند در وهله نخست، دو هدف ابتدایی را محقق کند: ۱٫ افزایش هزینه حضور نظامیان آمریکا در منطقه بهویژه در نزدیکی مرزهای ایران ۲٫ بهرهبرداری از اوضاع آشفته و متزلزل عراق برای نفوذ به ساختار سیاسی این کشور و تشکیل دولتی همسو با منافع ایران. این دو هدف اولیه، در راستای هدفی اساسی یعنی «تضمین امنیت سرزمینی ایران» صورت گرفت که از دل آن، رفتهرفته استراتژی مدون و مستحکمی پدیدار شد که ایالات متحده آن را استراتژی «منطقه خاکستری» مینامد و در ادبیات رسمی کشور و البته با تاکید ویژه بر ابعاد ایدئولوژیک آن، چند سالی است که از آن با عنوان «محور مقاومت» یاد میشود.
برای تعمیق در تار و پود استراتژی منطقه خاکستری نیاز است که به ارکان این استراتژی و ویژگیهای نهچندان غریب آن بیشتر پرداخته شود. عبارت منطقه خاکستری برای اولین بار در سال ۲۰۱۵ و توسط دریادار «فیلیپ کاپوستا»، یکی از فرماندهان ستاد فرماندهی عملیات ویژه ایالات متحده آمریکا (SOCOM) بهطور رسمی به کار گرفته شد. این فرمانده عالیرتبه آمریکایی که در جلسهای رسمی مشغول سخنرانی بود اعلام کرد که «توانایی ما (ایالات متحده) در شناسایی نزاعهایی که در خارج از سازه سنتی صلح یا جنگ قرار دارد محرز شده است. بازیگرانی که از رویکرد منطقه خاکستری استفاده میکنند، ضمن به حداقل دامنه و مقیاس مبارزات واقعی، میخواهند به اهداف خود برسند. در این منطقه خاکستری، ما با ابهام در مورد ماهیت درگیریها، طرفین درگیر و اعتبار ادعاهای حقوقی و سیاسی مواجه هستیم.» تاکید ژنرال کاپوستا بر عنصر «ابهام» در واقع، تمرکز بر یکی از ستونهای اصلی و حیاتی این استراتژی است. اقدامات منطقه خاکستری را میتوان مبتنی بر چند عنصر حیاتی در ویژگیهای این استراتژی دانست که به ترتیب عبارتاند از : تدریجی، ابهامآمیز، تعمدی، مبتنی بر فریب و صبر، استفاده سنجیده از زور، غیرقابل انتساب به گروه یا کشوری خاص، چند بُعدی، متمرکز بر نقاط آسیبپذیر، و انعطافپذیر.
این ویژگیها بهطور ترکیبی در استراتژی منطقه خاکستری وجود دارد و بر همین مبنا، کشورهایی که این رویکرد را مورد توجه و استفاده قرار میدهند، برنامههای خود را بر اساس ویژگیهای ذکر شده طراحی و پیادهسازی میکنند. با این حال، ذکر این نکته ضروری است که اهداف کشورهایی که این استراتژی را به کار میگیرند، از گذرگاه ۵ دریچه اصلی عملیاتی میشود. به عبارت دیگر، استراتژی منطقه خاکستری عموما در حوزههای سیاسی، نظامی، اقتصادی، اطلاعاتی، و فرهنگی پیادهسازی میشود. برای سادهتر شدن موضوع، بازگشت دوباره به مثال عینی رویارویی ایران و آمریکا روشنکننده این مسیر خواهد بود. پشتیبانی بلامنازع ایران از گروههای سیاسی نزدیک به خود در عراق، سوریه، لبنان، یمن و سایر کشورهای منطقه نمود عینی اجرای این استراتژی در حوزه سیاسی است. از طرف دیگر، درست در همین حوزه یعنی از بعد سیاسی، ایالات متحده نیز از نیروهای سیاسی همسو با خود در عربستان سعودی، بحرین، کویت، اردن، ترکیه و گروههای سنی عراقی و مخالفان بشار اسد در سوریه پشتیبانی به عمل میآورد.
در حوزه نظامی، ایران با تشکیل شبکهای از نیروهای شبهنظامی و نظامی، که به نیابت از این کشور در منطقه حضور دارند، مشغول دستوپنجه نرم کردن با شبکه دیگری است که عینا در مقابل منافع ایران و به نیابت از آمریکا مشغول نبردی سنگین هستند. ستیزی که عملا، جنگ میان ایران و آمریکا را به مواجهه نمایندگان آنها در جغرافیایی ورای مرزهای هر دو کشور و در کشورهای ثالث کشانده است. این رویه، ابتکاری نوین در تاریخ ایران به حساب نمیآید چرا که شبکهسازی و حمایت ایران از نیروهای شبهنظامی بهویژه در کردستان عراق و شیعیان جنوب لبنان، پیشینهای درازتر دارد و آغاز آن به حکومت پهلوی دوم باز میگردد که عینا با همین رویکرد به مهار عراق سرکشِ آن روزها و اسرائیل بهعنوان دو کشور تهدیدزا برای ایران پرداخته میشد. حمایت از گروههای نظامی و شبهنظامی به صورتی است که ایران با حمایت از این گروهها رفتهرفته زمینه قرار گرفتن آنها در ساختارهای نظامی رسمی کشور هدف را فراهم میکند و متعاقبا، ورود به ساختارهای سیاسی را نیز برای آنها عملی میکند.
در حوزه اقتصادی، ایران با پشتیبانی مالی پیوسته از گروههای سیاسی – نظامی نزدیک به خود در عراق، سوریه، لبنان و یمن و همچنین تدارک امکانات و زیرساختهای اقتصادی در این کشورها، به تقویت این گروهها و دولتهای مطبوع خود میپردازد. ایران در حوزه اقتصادی، دقیقا همانطور که در امور داخلی خود نیز ناتوان بوده در این بخش نیز، بیش از یاد دادن ماهیگیری به همپیمانان خود، به آنها ماهی میدهد و همین مساله، تبدیل به پاشنه آشیل تقویت بازوهای ژئوپلیتیکی ایران در منطقه شده است. ایران فاقد هرگونه استراتژی اقتصادی در داخل و خارج از مرزهای خود بوده و به همین دلیل، از ترجمه پیروزیهای ژئوپلیتیکی و نظامی خود در عراق و سوریه به دستاوردهای اقتصادی – سیاسی ناتوان مانده است. متقابلا، ایالات متحده با بهکارگیری راهکارهای متعدد و حسابشده، علاوه بر مسدودسازی منابع درآمدی ایران و گذرگاههای مالی این کشور، نهتنها اقتصاد ایران را با معضلاتی عمیق روبهرو کرده بلکه زمینه کمک ایران به گروههای تحت پشتیبانی خود را نیز تضعیف کرده است.
حوزه اطلاعاتی اما صرفا به عملیات اطلاعاتی که ایران و آمریکا بهوسیله گروههای نیابتی خود در منطقه صورت میگیرند، ارتباط ندارد. این حوزه، بیشتر در روندی مشابه آنچه قدرت نرم نامیده میشود به کار گرفته میشود. بهعنوان نمونه، «روایتسازی» یکی از اصلیترین نمودهای فعالیت و مقابله در این بخش است. در مثالی واضح، خیزشهای عربی در سال ۲۰۱۱ توسط ایالات متحده «بهار عربی» خطاب شد در حالی که ایران آن را «بیداری اسلامی» نام نهاد. این دو عنوان، صرفا دو ترکیب متفاوت تلقی نمیشوند بلکه مفاهیم ژرفی در پس آنها نهفته است که هر دو کشور تلاش میکنند، روایت خود را در «جوامع» و گروههای مردمی منطقه تعریف و تثبیت کنند. بر همین اساس، راهاندازی شبکههای عربی و انگلیسیزبان از داخل ایران همچون Press TV، الکوثر، المنار و… بهعنوان شبکههای خبری و شبکههای سرگرمکننده همچون آیفیلم عربی و انگلیسی و… در راستای اهداف در این حوزه توجیه میشود.
پنجمین حیطه این نبرد اما ذیل عنوان حوزه فرهنگی قرار میگیرد. این بخش از استراتژی منطقه خاکستری، در واقع بهمثابه پوششی برای رویکرد ژئوپلیتیکی ایران است. ایران اهداف ژئوپلیتیکی خود را سوار بر پتانسیل مذهبی گروههای اقلیت مذهبی – فرقهای در منطقه با تاکید ویژه بر «تشیع» دنبال میکند. تک افتادگی زبانی (پارسی) و مذهبی (تشیع) ایران در بین کشورهای همسایه که اغلب به زبان عربی و ترکی صحبت میکنند و غالبا اهل تسنن هستند، منجر به برجسته شدن مفهوم «تنهایی استراتژیک» ایران شده است. کشوری که فاقد مرزهای طبیعی تدافعی (همچون کوهستانهای اطراف سوئیس و یا دریاها و اقیانوسهای حاشیه بریتانیا و آمریکا) برای دفاع از خود است و در طول تاریخ مورد تاختوتاز اقوام و ملل فراوانی بوده، تاکنون تنها متکی بر دنبالههای تاریخی – فرهنگی خود با اولویت قرار دادن مذهب تشیع و بالطبع، گروههای شیعی در منطقه بوده است. در این بین، حتی از اختلافات جزئی مذهبی بین تشیع دوازدهامامی و تشیع زیدی نیز چشمپوشی شده است و پشتیبانی از حوثیهای یمنی درست در همین راستا قرار میگیرد.
روی هم رفته، برای پرداختن به چرایی فعالیتهای منطقهای ایران با بهکارگیری استراتژی گری زون میتوان مساله «امنیت» را بهعنوان شاهکلید موضوع برگزید. ایران بهطور تاریخی، داعیهدار تامین امنیت منطقه و مشخصا حوزه خلیج فارس بوده است. با این حال، فلسفه وجودی کشورهای این حوزه که در واقع، کشورهایی غیرتاریخی یا مصنوعی تلقی میشوند به این معنا که فرایند طبیعی تشکیل ملت – دولت در آنها شکل نگرفته و صرفا براساس قراردادی همچون سایکس – پیکو تشکیلشدهاند، هیچگاه موجب نشده است که «امنیت منطقهای» مورد نظر ایران یعنی تامین امنیت با مشارکت کشورهای منطقه و بدون حضور هیچ بازیگر خارجی (مشخصا ایالات متحده) تحقق یابد چرا که این کشورهای مصنوعی، به دلیل عدم اتکای واقعی بر موجودیتی طبیعی به نام «ملت»، بهطور اساسی امنیت خود را وامدار بازیگران خارجی حوزههای جغرافیایی خاص خود هستند که مشخصا در حوزه خلیج فارس، ایالات متحده تامین کننده اصلی امنیت آنها محسوب میشود. از همین رو، امنیت مطلوب ایران حتی پیش از وقوع انقلاب اسلامی نیز محقق نمیشد و با تشدید تنشها در خاورمیانه بهویژه پس از رخدادهای ۱۱ سپتامبر و حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ وارد مرحله نوینی شد.
در شرایط متاثر از تزلزل امنیتی در خاورمیانه، ایران رویکرد «امنیت؛ برای همه یا هیچکس» را برگزیده است. بر اساس چنین دیدگاهی، ایران برای افزایش امنیت نسبی در محیط پیرامونی خود، نهایت تلاش خود را حتی به قیمت مذاکره و همکاری عملیاتی با ایالات متحده نیز انجام میدهد (همانطور که در قضیه حمله آمریکا به طالبان این همکاری صورت گرفت) اما در عین حال، حضور یک (یا چند) بازیگر خارجی که رفتهرفته حوزه نفوذ ژئوپلیتیکی خود را در جغرافیای تحت تسلط ایران بسط دهند، برای ایران پذیرفتنی نیست. به همین دلیل، تفاوت وزنی ایران و آمریکا در مولفههای استراتژیک، ایران را بر آن داشته است تا از شیوهای زیرکانه و در عین حال هوشمندانه علیه رقیب قدرتمند خود استفاده کند. افزایش هزینه حضور آمریکا در منطقه، جذابترین گزینه برای ایران بوده که نمود اصلی آن، با شمار فراوان انفجار بمبهای کنار جادهای و حملات راکتی گاه و بیگاه که تلفات پرشماری را به نظامیان حاضر در عراق تحمیل کرد قابل یادآوری است.
در واقع تزاحم ژئوپلیتیکی ایران و آمریکا که در جغرافیای غرب ایران یعنی بهطور ویژه در عراق و سوریه پدیدار شده، درست شبیه رخدادهای مربوط به تقابل دو بلوک شرق و غرب در دوران جنگ سرد است با این تفاوت که دینامیکهای ژئوپلیتیکی در این نزاع، دست بالاتری نسبت به سویههای ایدئولوژیک جنگ سرد دارند. بر همین اساس، ایران و ایالات متحده در تلاشند تا هر یک، با توانمندی خاص خود، گروههای نزدیک به اهداف کلان خود را در این مناطق تحکیم کنند تا از این طریق، منافع ژئوپلیتیکی خود را محقق کنند. این مساله برای آمریکا با توجه ویژه بر «حفظ امنیت ترانزیت انرژی»، «تسلط بر مناطق دارای منابع سرشار انرژی» (بهویژه در مناطقی از عراق و سوریه که از کنترل دولت مرکزی یا گروههای قدرتمند خارج است) و «تضمین امنیت وجودی اسرائیل» شایان اهمیت است. تجربه تاریخی بهویژه رخدادهای بهار عربی به آمریکا ثابت کرده است که دموکراسی مطلوب این کشور، در این منطقه، کماکان قابل تحقق نیست لذا آمریکا تمایل بیشتری به تشکیل کشورهای خرد (کشورپارههای جنینی) از دل کشورهای بزرگتر نشان میدهد چرا که کنترل و تسلط بر آنها آسانتر و شدنیتر به نظر میرسد. از طرف دیگر، ایران نیز در تلاش است تا پیش از هر مساله ای، از فروپاشی مرزهای کنونی برآمده از قرارداد سایکس – پیکو در منطقه بهطور جدی جلوگیری کند چرا که وضعیت کنونی و بحرانی خاورمیانه، پتانسیل در هم شکسته شدن دومینویی مرزهای این کشورها را به همراه دارد؛ خطری بیخ گوش ایران که آتش آن میتواند دامنگیر این کشور نیز بشود. تهدیدی که سوریه را تا مرز فروپاشی سرزمینی این کشور، پیش برد اما دستآخر، محقق نشد. فرایندهای امنیتی در طول تاریخ، این درس را به بیشتر نظامهای سیاسی مستقر بر سرزمین ایران (فارغ از ماهیت آنها) داده است که دفاع از سرزمین ایران، از نقطه صفر مرزی، برای کشوری با ویژگیهایی جغرافیایی – سیاسی خاص ایران مساوی با شکست خواهد بود. اگرچه، بهرهبرداریهای سیاسی و داخلی متعاقب این رویکرد، میتواند محل بحث باشد که در این مقال نمیگنجد.
در نهایت اینکه، ایالات متحده استراتژی ژئوپلیتیکی ایران با عنوان «منطقه خاکستری» را بزرگترین چالش این کشور در سال ۲۰۱۸ دانسته و از این سال، میتوان گفت که رویهای متفاوت در قبال رویکرد ژئوپلیتیکی ایران در منطقه اتخاذ کرده است. در این میان، اسرائیل، بهعنوان یکی از دو همپیمان اصلی آمریکا، عینا به مقابله با استراتژی ایران بر مبنای ویژگیهای کلاسیک استراتژی منطقه خاکستری اقدام کرده که شیوه اجرای آن، مورد توجه اندیشمندان امنیتی آمریکا بهعنوان الگویی کارآمد برای مقابله با ایران از سوی ایالات متحده نیز در نظر گرفته شده است. علاوه بر همه شیوههای مبتنی بر این استراتژی، اخیرا در پالیسی پیپرهای برخی اندیشکدههای آمریکایی همچون موسسه واشنگتن تاکید ویژهای بر استفاده از «اقدامات پنهانی و قابلانکار در قالب عملیات خرابکارانه مخفیانه، تحمیل هزینههای مادی و حیثیتی و کشاندن تبعات نزاع به داخل ایران» به سیاستگذاران آمریکایی توصیه شده است؛ چرا که معتقدند «عملیات سری، علاوه بر منافع ماهوی آن، احتمال نگرانی مردم و متحدان آمریکا را از ورود ایالاتمتحده به جنگ مستقیم با ایران کاهش میدهد». این توصیهها ظاهرا در آمریکا گوش شنوا داشته و در کمتر از چند ماه، عملیاتی شده است. باید دید آیا سیاستگذاران ایرانی نیز اندک توجهی به متون علمی در حوزه امنیت و گوش شنوایی دارند یا کما فیالسابق، در بر همان پاشنه خواهد چرخید.